سوز دلم نشنیدی و از بام قلبم پر زدی / رفتی تو از کوی من و بر قلب من خنجر زدی
من ماندم و یک کوله بار از خاطره در خاطرم / چشم انتظار بر درگهم شاید که روزی در زنی

به شقایق سوگند که تو بر خواهی گشت
من به این معجزه ایمان دارم
منتظر باید بود تا زمستان برود ، غنچه ها گل بکنند !
نویسنده: ناشناس

|
امتیاز مطلب : 78
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16